اسلام خشونتگر يا خشونتگريز؟
اسلام خشونتگر يا خشونتگريز؟
معناي خشونت
«خشونت: درشتي و زبري، ضد لينت و نرمي، سختي و تندي و تيزي، سخترويي، خشم، غضب، خشكي. خشونت كردن: درشتي كردن، تندي كردن».
افزون بر معناي لغوي، تعاريف ديگري از واژه خشونت در روانشناسي اجتماعي(SocialPsychology) و يا از سوي پژوهشگران مسایل سياسي و اجتماعي به دست داده شده است. پارهاي از آنها عبارت است از:
پرخاشگري(Violence) (4)، تحميل اراده خود به ديگران (5)، خلاف نرم(Norm) و طبع (6)، پيش برد هدف و قصد با توسل به زور (7)، گفتار و رفتار آزاردهنده (8) و حركت قهرآميز ناشي از اراده خاص (خارج از محدوده قواعد و قوانين) (9) «اعمال نيروي جسماني يا بدني براي اين كه بهشخص ديگري آزار و آسيب برسانيم يا مجروحش كنيم يا او را بكشيم يا در جهت هدفي كه ميخواهيم به كار گيريم».(10)
شناخت رابطه دين و خشونت، پيوند وثيقي با تعريف پذيرفته شده از خشونت دارد. اكنون بهخاطر رعايت اختصار و سهولت بحث، و نيز به علت وجود يك سري لغزش ها در برخي از تعاريف ياد شده، بحث را بر اساس نخستين معناي لغوي «خشونت»، يعني «تندي در برابر لينت و نرمي» پي ميگيريم. اين مسأله مانع از آن نيست كه در موارد ويژهاي به پارهاي از ديگر معاني ياد شده، اشاره كرده و بر اساس آن، نكات لازم را يادآور شويم.
اقسام خشونت
خشونت فردي را نيز به سه قسم تقسيم كردهاند: 1ـ خشونت پنداري 2ـ خشونت گفتاري 3ـ خشونت كرداري. دو تقسيم نخست خشونت فردي (خشونت پنداري و گفتاري) بر اساس برخي از تعاريف ياد شده، مانند تعريف استاد ملكيان، از دايره خشونت خارج است، هر چند ممكن است محكوم به حكم آن باشد.
خشونت سياسي به سه دسته تقسيم شده است: 1ـ خشونت دولتي 2ـ خشونت مدني 3ـ خشونت ساختاري. بديهي است در اين مقال كوتاه مجال بررسي هر يك از اقسام شش گانه بالا و سنجش نسبت آن با اسلام وجود ندارد. بلكه در يك چشمانداز كلي و اجمالي نسبت اسلام را با خشونت مورد توجه قرار خواهيم داد. (11)
ارزشيابي خشونت
1ـ خشونت، داراي ارزش مطلق(Absolute Value) و ذاتي(Essential)است. چنين پنداري اشكالات چندي دارد، از جمله:
الف) بر خلاف عقل سليم و فطرت آدمي است و از همين رو از طرفداران چنداني برخوردار نيست.
ب) خودستيز(Self Contradictory)است. زيرا تجويز مطلق خشونت، به معناي جايز دانستن خشونت در جهت نفي خشونت نيز ميباشد، و چيزي كه نافي خود باشد اساساً باطل و نادرست است.
ج) همواركننده قانون جنگل و داروينيسم اجتماعي در بدترين شكل آن ميباشد.
2ـ خشونت ذاتاً و مطلقاً ضدارزش است و در هيچ شرايطي روا نميباشد.
چنين روي كردي هر چند در آغاز دلپذير و مطبوع مي نمايد، ليكن با اندك تأملي اشكالات آن آشكار ميشود. پارهاي از ايرادات وارد بر آن عبارت است از:
الف) حيات اجتماعي بشر در گرو تنظيم مناسبات صحيح انساني و برقراري نظم و انضباط و امنيت اجتماعي است. چنين چيزي بدون ضمانت اجرايي و پشتوانه نيرومندي جهت الزام شهروندان و كيفر متخلفان امكانپذير نيست.
ب) نفي مطلق خشونت هم چون تجويز مطلق آن خودستيز است، زيرا لازمه آن اين است كه خشونت در برابر خشونت و براي جلوگيري از آن نيز مجاز نباشد، لاجرم نفي خشونت بهترين مجال براي گسترش خشونت خواهد بود.
ج) خشونت نه ذاتاً ارزش است و نه ضدارزش، نه مطلقاً رواست و نه همواره ناروا. بلكه داراي ارزش نسبي بوده و تابع شرايط ميباشد.
روي كرد فوق كاملاً واقع بينانه و خردپذيراست. نگرش اسلامي و بسياري از ديگر مكاتبالهي و بشري نيز بر آن صحه ميگذارند.
در نگرش اسلامي جهان را آفريدگاري حكيم و داناست كه متجمع جميع صفات كماليه و پيراسته از هر نقص و كاستي ميباشد. او ودود، غفور، رحمان، رحيم، كريم حليم، شكور، شاكر و تواب است و در مقابل جبار، متكبر، عزيز، مقتدر و انتقام گيرنده نيز ميباشد. به گاه رحمت «ارحم الراحمين» است و در عرصه قهر و انتقام«اشد العاقبين» (12) اما در عين حال، رحمت او بر غضبش پيشي دارد (13) و در نگاهي دقيقتر هر دو جلوه يك حقيقت و دو روي يك سكهاند. انسان و جهان برآيند فيض و رحمت عام و مطلق الهي است. او عالم و آدم را بر اساس جود و رحمت خود بيافريد و همه شرايط را براي رشد و كمال آنها فراهم ساخت.
همه موجودات حركتي رو به جلو دارند. «انا لله و انا اليه راجعون»(14)، به تعبير استاد مطهري«موجودات جهان با نظامي هماهنگ به يك سو و به طرف يك مركز، تكامل مييابند، آفرينشهيچ موجودي عبث و بيهوده و بدون هدف نيست». (15)
انسان در ميان ديگر موجودات داراي شرافت و كرامتي ويژه است و به لحاظ ويژگي ها و ابزارهايي كه در اختيار دارد، رسالت ويژهاي نيز دارد. او عهدهدار رسالت و امانتي الهي است كه ديگر موجودات از پذيرش آن ناتوانند.(16) در نهاد او نفخهاي الهي نهفته(17) و به او منزلتخليفه اللهي(18) بخشيده است. در ميان همه موجودات اوست كه مسؤوليت بزرگ تكميل، اصلاح و تربيت خود و جامعه خويش را داراست. لاجرم گزينش صراط مستقيم كمال و هدايت، او را پذيراي لطف و عنايت افزون الهي ميكند و پشت پا زدن به آن، او را از غايت حقيقي آفرينش و جلب رحمت الهي دور ميسازد و گرفتار نقمت و نگونساري ميكند.
در جهانبيني اسلام رابطه ضلالت با شقاوت و نگونبختي، رابطهاي حقيقي و تكويني است، نه وضعي و اعتباري. از اينرو حكمت و رحمت الهي اقتضاء نمود كه افزون بر ارائه بهترينبرنامههاي تربيتي، در موارد لزوم با تشريع احكامي به ظاهر خشننما مانع بدفرجامي انسان درحيات جاويد و ابدي او گردد. لاجرم آنچه در احكام دين قهرآميز مينمايد چيزي جز غلبه رحمت و تجلي قهر نمون لطف بيكران الهي نيست.
بنابراين اسلام نه آنسان كه برخي از مستشرقان (Orientalists) غربي ادعا كردهاند خشونت گراست; ونه چونان كه خواستاران اباحيگري و تساهل (Tolerance)ليبرالي در جستجوي آنند مسامحهگر ميباشد. بدون شك اسلام آيين رحمت و طلايهدار سعادت و نيكفرجامي انسان است. چنين مرامي نه اصل را بر خشونت ميگذارد و نه در برابر خطرات و آفات و عوامل بازدارنده سعادت فرد و جامعه تساهل و تسامح ميورزد.
1) اصل در اسلام، غلبه رحمت است. در نگرش اسلامي اين اصل هم در نظام تكوين مشاهده ميشود و هم در نظام تشريع.
2) در مواردي كه شيوههاي مسالمتآميز از جهت فردي و يا اجتماعي ناكارا و يا ناكافي باشد، شارع مقدس اعمال خشونت را به طور قانونمند و با ضوابط ويژهاي مجاز دانسته است.
3) خشونت مجاز در اسلام در واقع تجلي قهرنمون رحمت عام الهي است. استاد شهيد مطهري رحمت را اصل سائد بر نظام تكوين و تشريع دانسته و اعمال خشونت و مجازات را امري ثانوي و در جاي خود ضروري معرفي ميكند: «به هر حال اين واقعيتي است كه در نظامهستي، اصالت از آن رحمت و سعادت و رستگاري است…»(19) و در جاي ديگر ميگويد: «قوانينجزایي براي تربيت مجرمين و براي برقراري نظم در جامعهها ضروري و لازم است، هيچ چيز ديگري نميتواند جانشين آن گردد»(20). ايشان در عين ضروري و مفيد خواندن تربيت، جانشيني آن به جاي مجازات را مغالطه خوانده و ميگويد: «هر اندازه تربيت، درست و نظام اجتماعي، عادلانه و سالم باشد، باز افرادي طاغي و سركش پيدا ميشوند كه تنها راه جلوگيري از آنها مجازات ها و كيفرهاست كه احياناً بايد سخت و شديد باشد.»(21)
نيز يكي ديگر از صاحب نظران ميگويد: «همانطور كه بزرگان معرفت از فلاسفه و عرفا بيانكردهاند، اصل در صفات الهيه رحمت است و غضب و عقوبت جنبه ثانوي دارد و به تعبير فلسفيمطلوب بالعرض است....»(22)
در اسلام نيز همان چيزي كه صفات خداست، در احكام اسلام تجسم و تجلي پيدا ميكند. اصل بر احكامي است كه مبنايش رحمت و رأفت و گذشت و مهرباني و امثال اينهاست، ولي در مواردي هم قتال داريم، شدت داريم، غلظت داريم؛ از جمله صفات خدا ذوانتقام است «ان الله عزيز ذوانتقام»(23)
پی نوشت :
1- علامه ابن منظور، لسان العرب ج 13، ص 140، (الخشونه: ضداللين).
2- الطريحي، مجمعالبحرين، ج 6، ص 243، (الخشونه: ضد النعومه).
3- مدرك بالا، (و رجل خشن: قوي شديد).
4- اين واژه در فلسفه به معناي «قسر» در مقابل «طبع(Nature)» مي باشد.
5- محمدسعيد حنايي كاشاني، پرسش از تكنولوژي و خشونت، كيان، ش45 بهمن ـ اسفند، 77، ص 123.
6- عبدالكريم سروش، ديانت، مدارا و مدنيت، كيان ش 45، بهمن ـ اسفند 77، ص 20.
7- حسن يوسفي اشكوري، تفكر ديني و خشونت، كيان، ش 45، ص 158.
8- مناظره تلويزيوني آيتالله مصباح يزدي و حجتالاسلام محمدجواد حجتي كرماني، هفتهنامه پرتو سخن، چهارشنبه1379/2/14 ص 5.
9- موسي غنينژاد، قانون به مثابه هدف، كيان، ش 45، ص 136.
10- مصطفي ملكيان، خرداد(روزنامه)، شماره 230، شنبه 3 مهر 1378، ص 6 (گفتگو)، به نقل از محمد علي زكريايي، گفتمانتئوريزه كردن خشونت، ص 330، انتشارات جامعه ايرانيان، چاپ اول، بهار 1379.
11- ر-ك : علي زين العابدين،خشونت يك ضدارزش به قدمت تاريخ
12 ـ ارحم الراحمين في موضع العفو و الرحمه و اشد العاقبين في موضع النكال و النقمه (دعاي افتتاح).
13 ـ يامن سبقت رحمته غضبه (دعاي كميل).
14 ـ بقره / 156.
15 ـ جهانبيني توحيدي، ص 16، انتشارات صدرا.
16 ـ احزاب / 72.
17 ـ بقره / 30.
18 ـ سجده / 9، حجر / 29، ص / 72.
19 ـ شهيد مطهري، عدل الهي، ص 231، انتشارات صدرا، چاپ نهم، 74.
20 ـ همان، ص 202.
21 ـ همان جا.
22 ـ آيت ا… مصباح يزدي روزنامه كيهان، شماره 16600، يكشنبه 14 شهريور 1378، ص 7 و 6، گفتگو.
23 ـ همان جا.
/خ
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}